!!بازم خـط خـطی کردم این منـه لعنتـی
ﺑﻌﻀﯽ ﻭﻗﺘﺎ ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﻣﯿﻨﻮﯾﺴﯽ ﻓﻘﻂ ﻭﺍﺳﻪ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ..ﺍﻣﺎ ﺩﻟﺖ ﻣﯿﮕﺮﻩ ﻭﻗﺘی یادت ﻣﯿﻔته کﻪ ﻫﺮﮐﺴﯽ ﻣﻤﮑﻨﻪ ﺑﺨﻮنه جﺰ ﻫﻤﻮﻥ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ
برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ جمعه 20 بهمن 1391برچسب:, ساعت 5:17 نویسنده باران |

بهار یعنی تکرار...و نو شدن درد های تکراری ...دیگر طاقت تکرار ندارم...خدایا .. فصل ها را نگه دار ... بگذار زمین در این سوز زمستانی جان دهد.......... نمیخواهم برای درد هایم بهاری دیگر ببینم !!!!!!!
برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ پنج شنبه 19 بهمن 1391برچسب:, ساعت 6:38 نویسنده باران |

اولین موی سفیدم رو دیروز دیدم ...شما اولین موی سفیدتون رو چند سالگی دیدین؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ...بزرگ شدم یا پیر؟؟؟؟؟؟؟
برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ چهار شنبه 11 بهمن 1391برچسب:, ساعت 15:30 نویسنده باران |

مهم ترین فرد زندگیت خودت میشی . عادت میکنی فقط به خودت فکر کنی و فقط خودت میدونی که این خودخواهی نیست یه عادته . توی دنیای خودت غرق میشی و یه دیوار دور دنیات میکشی فکر میکنی دنیات تنها واسه خودته . به هیچکس حق ورود نمیدی ... تو فقط نمیخوای کسی وارد قلبت ذهنت یا افکارت بشه . نمیدونی چرا اسم این نخواستنت رو 'غرور' میذارن؟!! میگی نمیخوای چون میترسی . . میترسی از اینکه اگه کسی پا به قلبت بذاره فقط رد پاش بمونه ... تو هم که بی ظرفیت! دلت نمیاد رد پاشو پاک کنی ..حتی به همین رد پاش دل میبندی .به خاطرش بی تاب میشی و واسش منتظر میمونی ... نمیخوای تنهاییت رو با کسی قسمت کنی چون دوست نداری قسمتی از تنهاییت رو خلا بودن کسی پر کنه ... روی شیشه ی سرد "ها" میکنی اما روش چیزی نمینویسی . نه اول اسمی نه حرفی نه یه قلب شکسته. فقط به سرد شدن نفس گرمت روی شیشه نگاه میکنی .. نگاه میکنی .. نگاه میکنی .. این روزا یه جوری شدی احساس میکنی یه چیزی یه حسی شایدم یه کسی باید باشه و نیست ... بقیه بهش میگن "تنهایی" میگن خیلی سخته اما واست سخت نیست .. واسه تو آرامشه .. یه آرامشه سرد .. تو هم کم کم تو عمق این آرامش یخ میزنی ، سرد میشی ، بی روح میشی ...همیشه دستای سردت رو تو جیبت میذاری . نمیخوای به گرمای دستای کسی عادت کنه .میترسی گرمای بودن کسی همین دنیای سردت رو هم ازت بگیره ... تو ترسویی ، عاشقی دل میخواد .. نه اینکه نتونی ، بلد نیستی! عاشق شدن رو بلد نیستی . کسی بهت یاد نداده! همیشه بی استعداد بودی ... از عشق میگذری ، به آهنگ ها و شعرای عاشقونه دلخوش میکنی .. تو عالم خودت میمونی .. با تنهاییت راحت تری .. تنهایی هم عالمی داره !
برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ سه شنبه 26 دی 1391برچسب:, ساعت 1:3 نویسنده باران |

خدا بود که از کنارم گذشت و چیزی گفت . . . من سوال کردم چی؟! . . . برگشت و نگاه کرد و کسی را ندید . . . کسی هم نبود . . دانه های خیس اشک روی شانه هایش چکیده بود . . . با این حال گفت:باران؟! چیزی نگفتم من به کسی،در دلم فقط زمزمه ی اندوهگین ابرها بود . . و برگشت و رفت . . من نگاه کردم به ردپاهایش و فروریختم در چاله ها . . . و از تنهاییش گریستم ، گریستم ، گریستم
برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ شنبه 23 دی 1391برچسب:, ساعت 23:39 نویسنده باران |

دیگه حاااااااااااااااااااااالم از این نوشته های لعنتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتیم بهم میخوره ... از همتون متتتتتتتتتتتتتتتتتتتتنفرم ... ازتون خستتتتتتتتتتتتتتتتتتتتته شدم ...از این افکار گنگ، از این شخصیت عجیب ، از این منه لعنتی بیزاااااااااااااااارم
برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ جمعه 22 دی 1391برچسب:, ساعت 14:12 نویسنده باران |

باران باش و تمام لطافتت را به زمین بکوب . . . تا زمینی ها تو را به بازی نگیرند ...!!!
برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ دو شنبه 18 دی 1391برچسب:, ساعت 19:11 نویسنده باران |

دیدی وقتی بعضی از آهنگ هارو گوش میدی یاد یه چیز خاص میفتی؟ . . . چقد دلگیرن بعضی آهنگ ها. . و چقد منتنفرم از بعضی چیزهای خاص!!
برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ دو شنبه 18 دی 1391برچسب:, ساعت 15:47 نویسنده باران |

میترسم. . میترسم کسی بوی تنت را بگیرد. . . . نغمه دلت را بشنود. . و تو ، خو بگیری به ماندنش . . ! چه احساس خط خطی و مبهمی است این عاشقانه های حسودیه من . . ..! . . . . . . " این رو تو وب یکی خوندم خوشم اومد . . حسودایی مثل من خوب میفهمنش "
برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ دو شنبه 18 دی 1391برچسب:, ساعت 1:5 نویسنده باران |

بعضی وقتا بعضی از آدما مجبورت میکنن بهشون دروغ بگی . . اونجاست که ذهنت دنبال یه دروغ میگرده. . نه یه دروغ ساده . . دلت میخواد دردناک ترین دروغ ممکن رو بی رحمانه بکوبی تو صورتشون . . . خدایا گناه این دروغ ها رو واسه کی نوشتی؟ ؟ ؟ واسه منه دروغگو یا اونایی که مجبورم میکنن بهشون دروغ بگم؟ ؟ ؟
برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ پنج شنبه 14 دی 1391برچسب:, ساعت 22:5 نویسنده باران |

خبر به دور ترین نقطه جهان برس . . . نخواست او به من ، خسته بی گمان برسد. . . شکنجه بیشتر از این که پیش چشم خودت. . . . کسی که سهم تو باشد به دیگران برسد. . . . چه میکنی اگر او را که خواستی یه عمر . . . . به راحتی کسی از راه ناگهان برسد . . . رها کنی برود از دلت جدا باشد. . . . به آن که دوسترش داشته به " آن " برسد. . . . رها کنی بروند دوتا پرنده شوند. . . . خبر به دورترین نقطه جهان برسد . . . گلایه ای نکنی ، بغض خویش را بخوری. . . که هق هق تو مبادا به گوششان برسد . . . . خدا کند که . .نه! نفرین نمیکنم که مباد . . . به او که عاشقش بوده ام زیان برسد . . . . خدا کند که فقط این عشق از سرم برود . . . . خدا کند که فقط آن زمان برسد! . . .
برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ شنبه 2 دی 1391برچسب:, ساعت 21:21 نویسنده باران |

منم یک انسان . . . چه جوری بگم فقط میتونم بگم منم مثل تو ام یک اسیر روی کره ی خاکی یک روح در بند جسم و شاید یک اشرف مخلوقات . . منم مثل همه ی آدم ها ام . . مثل همه مجبورم زندگی کنم . . مجبورم ادامه بدم . . مجبورم نفس بکشم . . مثل همه ام اما کسی ام که شبیه هیچکس نیست . . کسی که شبیه هیچکس نیست . . . . منم یک دختر . . دختری از جنس آتش . . آتش چه بزرگ چه کوچیک تنهاست . . آتش چه بزرگ چه کوچیک می سوزه . . آتش چه بزرگ چه کوچیک تنها می سوزه . . می سوزه ، خاکستر میشه ، تمام میشه . . منم تنهام ،می سوزم و تمام میشم . . ! تنهام چون تنها راحت ترم . . و یه دختر بیشتر به خاطر احساساتشه که میسوزه . می سوزم اما دردم این نیست ، دردم اینجا نیست ، نمی شناسمش ، نمی تونم بیانش کنم ، نمی دونم چه جوری باید بنویسمش . . . ! اما یه روز تموم میشم . . با دو نقطه بدون هیچ خطی . . ( و بدان که شبی خواهم رفت ، و شبی هست که نباشد پس از آن فردایی ) . . . . خب منم اینایی که گفتم و اینا معرفی خودم بود ، شاید بگین از فلسفه بازیا خوشتون نمیاد ، شاید توقع داشتین چیزای دیگه ای از خودم بگم . مثل بقیه . مثلا اسم سن شهر قد وزن رنگ پوست مو چشم و هزار و یک معرفی های ظاهری دیگه . . ظاهر ظاهر همش ظاهر اینجا هم ظاهر همه جا ظاهر چقد ظاهر . . ؟ بسه دیگه . . ! بیاین روح هامون رو با هم آشنا کنیم ، به جای رنگ پوست از رنگ درد هم بپرسیم . . هه این حرفا واستون آشناست. . ؟ بوی شعار میده ؟؟؟؟؟؟ بگذریم . . ! دنیا همینه . . ! آدما همینن . . ! همه چی همینجوریه. . باید همشون رو قبول کنی . . "باید" قبول کنی ، چون مجبوری ، مجبوری نفس بکشی ، مجبوری ادامه بدی ، مجبوری زندگی کنی . . . . . .و زندگی اجباره!
برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ دو شنبه 27 آذر 1391برچسب:, ساعت 1:52 نویسنده باران |

چند شب پیش من و بابام تو ماشین منتظر مامانم بودیم یه بچه که قدش تا پنجره ماشین به زور میرسید اومد به بابام گفت آقا فال میخوای؟بابام یه هزاری بهش داد گفت فال نمیخوام. بچه رفت دوباره برگشت گفت آقایه چیزی بپرسم؟بابام گفت بگو؟ بچه پرسید شما فردا همین ساعت میاین اینجا؟ بابام گفت واسه چی؟ بچه گفت نه فکرنکنم بیاید و رفت بابام صداش زد گفت خب بگو واسه چی؟ فالاش رو نشون داد گفت من دوتا فال مونده فقط برام باید 5هزار بدم به مامانم بره واسم فال بخره اگه شما پول میدادید من فردا همینجا پولت رو پس میدادم. بابام 5 تومن بهش داد گفت من ازت پسش نمیگیرم فقط تو برام دعاکن . بچه گفت چی دعا کنم؟بابام گفتش هر چی دلت خواست . بچه پول رو گرفت و گفت دعا میکنم به هر چی میخوای برسی و رفت .. . دلم گرفت . . دلم میخواست داد بزنم بگم خدایا کجایی پس؟ ؟ کجایی که وقتی این بچه ها با چشماشون چهره ی دردناک فقر رو میبینن ، وقتی با تمام وجود این همه فرق رو احساس میکنن، وقتی با دستای خودشون آرزوهاشون رو خاک میکنن بیای و بگی غصه نخور بچه جون منکه نمردم. .من اینجام .. نمیذارم بنده های بی گناهم غصه بخورن . . کجایی که اشک این بچه ها رو پاک کنی و بگی گریه نکن تو منو داری خودم همه چیز رو درست میکنم . . خدایا تو اینجور جاها باید خودتو نشون بدی. . میشنوی چی میگم؟ اینجاها باید عدالتت رو نشون بدی اینجاها باید نشون بدی چند مرده حلاجی . اینجاها باید نشون بدی که چقد میشه روت حساب کرد . . خدایا ببین چی میگم، من باهات تعارف ندارم ازت چیز زیادی هم نمیخوام فقط میخوام بیای و این شاهکار خودت رو ببینی. . اومدی زمین ساختی چهارتا آدم و غیر آدم توش انداختی رفتی؟ ولش کردی به امون کی؟ بیا ببین چی ساختی خب؟ اسم این ها رو گذاشتی اشرف مخلوقاتت؟ واقعا اشرف مخلوقاتت منم؟ هه خدا خیلی دلم برات میسوزه خیلی! بیا زمینت رو جمع کن . . اینجا دیگه بوی زندگی نمیده . .دیگه وقتشه اعتراف کنی که اشتباه کردی . . شایدم حق با فرشته ی رانده شده ات بوده؟ . . بسه دیگه خدا اینقدر لجبازی نکن بیا و از خیر زمین و زمینیا بگذر . . لااقل بگو من نیستم. . بگو نمیتونم . . بگو کم آوردم که ما الکی دلمون رو به بودنت خوش نکنیم. . .وقتی اون بچه گفت واست دعا میکنم تو دلم به حالش خندیدم گفتم ساده ای بچه جون اگه خدات به فکرت بود اگه خدات به حرفت گوش میکرد اصلا اگه تو خدایی داشتی که حال و روزت این نبود .
برچسب‌ها:
<-TagName->
ادامه مطلب
+ تاریخ دو شنبه 27 آذر 1391برچسب:, ساعت 1:36 نویسنده باران |

خیلی سخته آدم فقیر باشه ، عاشق باشه، کسی رو از دست داده باشه ،تنها باشه ، بیماری سختی داشته باشه . . و سخت تر اینه که آدم درد داشته باشه و نفهمه دردش از چیه. . زجر بکشه داغون باشه بی تابی کنه دلشوره بگیره اما علتش رو ندونه . . خیلی سخته آدم خودش هم ندونه چرا اینقد غمگینه؟ چرا ساکته ؟چرا پوچه؟ از چی زجر میکشه؟بعد همه ازش بپرسن چته؟ چی شده؟چرا یجوری شدی؟ چرا بی روحی؟ چرا سردی؟ چرا داغونی؟چرا ساکتی؟ چرا؟ . . اینجاست که از محبت دیگران بیزار میشه و از چرا ها متنفر . . خیلی سخته که دردت زندگیت خودت وجودت گنگ باشه . . واسه همه . . حتی واسه خودت. . خیلی سخته آخرین ذره ی بودنت رو فریاد کنی بعد وقتی تموم شدی یادت بیاد فرسنگهاست فاصله آسمان تازمین. . خیلی سخته وقتی تموم شدی، وقتی مردی بخوای ادای زنده هارو در بیاری. . . خیلی سخته هیچکس باغمت آشنا نباشه. . هیچکس . . !
برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ یک شنبه 26 آذر 1391برچسب:, ساعت 2:20 نویسنده باران |

بخند حتی اگر جکه زندگی مدتهاست برایت بی نمک شده . . بخند حتی اگر دلت زار زدن میخواهد . . بخند حتی اگر لب هایت انحنای خندیدن را بلد نیستند . . بخند حتی اگر لبخندت ژست خشک و تانخورده ی آدم بزرگ ها را به هم بزند . . بخند حتی اگر لبخندت را لای پوشالی ترین دلیل بپیچند . . بخند حتی اگر لبخندت لای هزار خاطره خاک بخورد . . بخند حتی اگر سیب نگاهت دچار کرم های حسرت شده . . بخند حتی اگر بغض های آجری ، سقف کوتاه دلت را زیر آوار درد خورد کرده است . . بخند حتی اگر آخرین بهارت باشد . آخرین آرزوهایت . . بخند حتی اگر سایه دیگر از خورشید پیروی نکند ، آسمان بوی دود بگیرد ، عشق کپک بزند ، شعر بوی نا دهد . . بخند حتی اگر لبخندت تنها نقابی بر روی دردهایت باشد . . بخند حتی اگر خودت را لای تظاهراتت گم کرده ای . . بخند حتی اگر تمام زندگی تظاهر است .. تظاهر به خوشبختی . . !
برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ شنبه 25 شهريور 1391برچسب:, ساعت 22:41 نویسنده باران |

کلاهت را سفت بچسب که یاد گمراهی همه جا می وزد . . من هم مثل تو فکر میکردم شیطان هر کسی را فریب دهد من یکی جزوشان نیستم . . ولی دیروز دست زدم قلبم سرجایش نبود . خیلی دنبالش گشتم تازه یادم افتاد فروخته بودمش . . من قلبم را مفت مفت به شیطان فروختم !! . . میدانی به جایش چه خریدم ؟ نیرنگ . . چه ساده هدیه ی خداوند را به باد دادم حیف .. ! اما تو مراقب باش ! مثل من کار دست خودت نده . نمی خواهم تو هم کار دست خودت بدهی . هر چه هست هر گونه هست تو خودت باش . . تو گرگ نشو بگذار دیگران قلبت را پاره پاره کنند . . از پشت هم که خنجر خوردی فریاد بزن بگو دنیا کوچکتر از آن است که مرا برنجاند . . مرد باش و مردانگی را به این دنیای نامرد یاد بده . . تو مثل من نباش من تسلیم شدم . من شدم یکی مثله خودشان. . تو همرنگ جماعت نشو . . رنگها را از این هفت رنگها بگیر . . تنها یکرنگی را انتخاب کن . . سخت است . . تنها میشوی . . زندگی را میبازی .. اما نترس . . ادامه بده . . شکست که خوردی به دنیا بگو من پیروزم من هیچگاه تسلیم نشدم . . نترس . . ادامه بده . . ما با تو ایم . . ما هم خسته ایم از نیرنگ هایمان . تو که نقابت را برداری همه نقاب ها به زمین می افتند . . نترس. . ادامه بده . . من نتوانستم خوب باشم اما تو خوب باش . .
برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ جمعه 24 شهريور 1391برچسب:, ساعت 14:46 نویسنده باران |

من اگه خدا بودم اینترنت رو قطع میکردم مردم یه ذره زندگی کنن . . من اگه خدا بودم پیامبر نمی فرستادم مرد بودم خودم میومدم پایین . . من اگه خدا بودم به ابراهیم میگفتم به جای اینکه خونه ام رو تو صحرای عربستا بسازه بره یه جایی تو سواحل هاوایی بسازه . . من اگه خدا بودم سر یه سیب اینقدر بازی در نمیاوردم . . من اگه خدا بودم سیگارو عامل اصلی سرطان قرار نمیدادم . . من اگه خدا بودم حتما یه جایی تو یه سوره ای آیه ای چیزی میگفتم قبل از آفرینش آدمیزاد داشتم چیکار میکردم . . من اگه خدا بودم تاکیدم به عاشقی بود نه ترس و تقوا . . من اگه خدا بودم جهنم رو خراب میکردم میدادم سر بهشت اینجوری دیگه مردم برای رفتن به بهشت اینقدر جرم و جنایت نمی کردن . . من اگه خدا بودم برای تماس با من لازم نبود عربی حرف بزنید . . . من اگه خدا بودم حداقل بهم بر می خورد . . من اگه خدا بودم کتاب نمی فرستادم فیلمش رو میذاشتم رو youtube . . من اگه خدا بودم اصلا راز دار نبودم یه آبرویی از بنده هام می بردم که نگو و نپرس . . من اگه خدا بودم به نظر شیطان به عنوان یکی از فرشته های خودم احترام میذاشتم . . من اگه خدا بودم همون سیستم قدیمی چند خدایی رو دوباره راه می انداختم اینجوری اینجوری مجبور نبودم یه نفری همه ی مسئولیت هارو قبول کنم . . من اگه خدا بودم امر میکردم به نوح که ؛ ای نوح همانا لازم نیست از سوسک موش و اینا جفت هایی در کشتی قرار کشتی قرار دهی مگر نمیدانی که ما چندشمان میشود از این چندشمان میشود از این جک و جونورا هان؟ . . من اگه خدا بودم این سوال که پدر و مادرم کی ان فکرمو خیلی مشغول میکرد . . من اگه خدا بودم تکلیف رو معلوم میکردم این همه بلوا سر گندم بود یا سیب . . من اگه خدا بودم این آدرس ایمیلم بود god@gmail.com دیگه احتیاجی به چاه جمکران و اینا نبود . . من اگه خدا بودم ایران رو تو اروپا می آفریدم حوالی اسپانیا و ایتالیا . . من اگه خدا بودم اینقدر با شیطون سر آدم ها شرط بندی نمی کردم که همش ببازم . . من اگه خدا بودم یه مدیر برنامه و دو سه تا مشاور استخدام میکردم . . من اگه خدا بودم سالها پیش خودمو بازنشت میکردم . . من اگه خدا بودم تو اسم انتخاب کردن برای فرشته هام یه ذره دقت و سلیقه به خرج میدادم . . من اگه خدا بودم ماهی سه میلیون و پونصد به هر کدوم از بنده هام میدادم ، همینجوری ، برن حال کنن . .. من اگه خدا بودم نیمه ی گمشده ی هیچ کسی گمشده نبود ..
برچسب‌ها:
<-TagName->
ادامه مطلب
+ تاریخ پنج شنبه 23 شهريور 1391برچسب:, ساعت 19:1 نویسنده باران |

دختر که باشی هر روز صبح جلوی آینه از خودت میپرسی من زشتم؟ . . دختر که باشی پاکتر از اون هستی که بتونی 2 نفرو باهم دوستداشته باشی .. دختر که باشی حتی اگه بهت خیانت بشه خودت رو مقصر میدونی . . دختر که باشی دلت میگیره بدونه دلیل ، اشک میریزی بدونه دلیل . . دختر که باشی باید خوشگل باشی . . دختر که باشی نباید سیگار بکشی چون بد نگات میکنن ، چون بد میشی . . دختر که باشی بچه ای بزرگتر که میشی ترشیده ای . . دختر که باشی راحت میتونی بدشی اما اگه بد شدی هرگز نمیتونی خوب باشی .. دختر که باشی به لباست آرایشت ناخنت موهات خلاصه به همه چیزت همه گیر میدن. . دختر که باشی حتی اگه با تمام وجود عاشق شدی نباید بهش بگی چون اول پسر باید به عشقش اعتراف کنه . . دختر که باشی حق انتخاب داری ، اما فقط از بین چیزایی که برات انتخاب میکنن . . دختر که باشی . . دختر بودن . . دختربودن یعنی پنکک زدن به جای صورت شستن . . دختر بودن یعنی الگوی خیاطی وسط مجله های در پیت . . دختر بودن یعنی چرا خونه کثیفه ؟ . . دختر بودن یعنی فیلم مورد علاقه ات رو ول کنی پاشی چایی بریزی . . دختر بودن یعنی نخواستن و خواسته شدن . . دختر بودن یعنی حقه چیزی رو فقط وقتی داری که تو عقد نامه نوشته باشی . . دختر بودن یعنی برو تو دم در واینستا . . دختربودن یعنی داری کجا میری؟ . . دختر بودن یعنی خیلی خودسر شدی . . دختر بودن یعنی اجازه گرفتن واسه همه چیز حتی نفس کشیدن ! ! !
برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ پنج شنبه 22 شهريور 1391برچسب:, ساعت 23:49 نویسنده باران |

دلﻢ ﺑﺪﺟــﻮﺭ ﮔﺮﻓــﺘﻪ... خیـــلی بیشتــر از همیــشه... اینقــدر که فقـط مرگــ میتونه آرومـــم کنه......خدایـــــا آرومـــم میکنــی؟؟
برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ جمعه 1 فروردين 0برچسب:, ساعت 17:33 نویسنده باران |

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 6 صفحه بعد